باز هم از تو براي تو مي گويم
با اينكه مي دانم باز هم تمام دست نوشته هايم را با چشمان زيبايت مي خواني وبعد به دست فراموشي مي سپاري!
باز هم از خودم و عاشقانه هايم براي تو ميگويم با اينكه مي دانم بازهم بي تابي ها و ديوانگي هايم را مي بيني وبعد بي تفاوت از كنارم مي گذري!
باز هم احساسات دلم را اينگونه به تو گوشزد مي كنم و هشدار عاشقيم را به تو مي دهم با اينكه مي دانم توتمام علائم و هشدارها و حتي دلم را زير پايت مي گذاري وبه يك لبخند ونكاه كوتاه در جوابم بسنده مي كني ومثل باد از كنارم رد ميشوي و مي روي!
بازهم و بازهم ،بازهم و باز.........
از من و دوست داشتن هايم فرار مي كني و مرا با هزار سوال بي جواب و هزار تمنايي بي پاسخ به حال گنگ ومعلقم مي بري و مي گذاري ومي گذري از كنارم و باز هم به دادن يك وعده ديگر بسنده مي كني!
باز هم براي تو
رفتی وندیدی که چه محشرکردم/ با اشک تمام کوچه را تر کردم